سهم من از زندگی شد این اوار تنهایی و سکوت ....نه فکر گذشته دست از سرم بر میداره نه ترس از اینده ومن بازم ادامه میدم به این مرگ تدریجی
تشنه یه فریادم یه فریاد از ته دل از عمق وجود از بدبختیام از حال بدم ... مثل ارش کمان گیر که باپرتاب تیرش جونشم رفت میخوام جونمو بدم
هر چی بیشتر خندیدم بیشتر تنها شدم هرچی بیشتر بیخال همه چی شدم زندگی سختیشو بیشتر کرد هرچی بیشتر موتاد شدم بیشتر فرو رفتم تو این گرداب مجازی دیگه خسته شدم ازسهمم از زندگی که تک تنها هی دویدمو هی نرسیدم....... خستم از این حال بدم
تا کی به مشکلاتم بخندم وقتی تو سکوت شبم با خود خودم تنها میشم یه غم بزرگ تمام وجودمو میگیره مثلا الان دیگه کلمات هم نمیتونن این حسو بیان کنن
دلم تنگه واسه خودم واسه حال خودم واسه احساس خودم واسه حال خوبم
هر چه بیشتر گذشت بیشتر فرو رفتیم تو این گرداب مجازی هه
در سکوت من فریادی است که گوش هایت را کر میکند و کافی است به چشمانم بنگری!
خسته ام خسته از تمام خودم که خودم نبودم ...وتنها یک سایه از من زندگیم را کرد
تنهایه غریبیه تو اوج شلوغیو سرصدا کمبودتو حس میکنم وای که چقدر حالم بده >واسه خودم
.: Weblog Themes By Pichak :.