ديگه پاك بودن بسه...تو يه شهر خاكستري رنگ معنيشو از دست ميده منم خودمو خاكي ميكنم خاكي تر از همه



تاريخ : یک شنبه 31 خرداد 1394برچسب:,ديگه پاك بودن بسه,, | 14:44 | نویسنده : faryad021 |

هر چی که دوست داشتم رو ازم گرفتی شادیم خندم عشقم زندگیم دیگه فقط منمو من خودمو خودم این یکی رو هم بگیر تا همه چیزت جور شه »همه میگن امتحانه اخه این چه امتحانیه که تموم نمیشه



تاريخ : جمعه 29 خرداد 1394برچسب:,امتحان,, | 1:10 | نویسنده : faryad021 |

زمان میگذرد ومن چه‎ ‎بی تفاوت از تمام ارزش های زنگی ام دست کشیده ام ...



تاريخ : پنج شنبه 28 خرداد 1394برچسب:,زمان میگذرد, , | 2:14 | نویسنده : faryad021 |

سال عوض شد اما حالم نه منمو فاز همیشگی...بیخیال این زندگی



تاريخ : چهار شنبه 5 فروردين 1394برچسب:,سال94,بیخیال, | 10:56 | نویسنده : faryad021 |

گاهی وقتا میبری از همه چیزو از همه جا...خدایا ولم نکن...



تاريخ : شنبه 23 اسفند 1393برچسب:,روزهایه سخت,, | 1:24 | نویسنده : faryad021 |

احمقانه ترین وضع زندگی تو این دنیای چرت مجازی اینه که وقتی دردتو مینوسی فقط لایک میخوری ...دردت اروم نمیشه من غرق این دنیام این درد اروم نمیشه فقط لایک میشه



تاريخ : سه شنبه 19 اسفند 1393برچسب:,احمقانه,دنیای چرت,مجازی, لایک میخوری ,دردت,, | 1:33 | نویسنده : faryad021 |

یه وقتایی هچ غلتی نمیتونی بکنی نه راه پس داری نه راه پیش نه میتونی بشکنی نه طاقت تحمل اون وضیعیتو داری فقط یه حس خلع داریو دلشوره که زندگی واست نمیزاره



تاريخ : سه شنبه 19 اسفند 1393برچسب:, هچ غلتی,نه راه پس, نه راه پیش,طاقت تحمل,یه حس خلع , دلشوره,, | 1:3 | نویسنده : faryad021 |

حالم خرابه>حالم بده از خودمم از زندگی خودم از نفس کشیدن خودم بیخیال همه چیز همه بدبختیام بی خیال نابود شدنم بغضم گرفته دارم اب میشم حالم ب ....




تاريخ : چهار شنبه 8 بهمن 1393برچسب:,یه بیخیال بزرگ به زندگیم,, | 19:5 | نویسنده : faryad021 |

زندگی سخت تر از انی شد که فکر میکردم تشنه ام تشنه خنده کودکی تشنه ان همه رهایی ازدی تشنه ترس هایه احمقانه



تاريخ : دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:,زندگی سخت, تشنه ام,خنده کودکی,رهایی,احمقانه,, | 12:49 | نویسنده : faryad021 |

من میخندم! اما دنیا غم انگیز است واقعا غم انگیز است .



تاريخ : دو شنبه 6 بهمن 1393برچسب:,میخندم,خنده سیاه,تنهایی,غم,, | 12:46 | نویسنده : faryad021 |

سهم من از زندگی شد این اوار تنهایی و سکوت ....نه فکر گذشته دست از سرم بر میداره نه ترس از اینده ومن بازم ادامه میدم به این مرگ تدریجی

 



تاريخ : سه شنبه 30 دی 1393برچسب:,سهم,زندگی,مرگ,تدریجی,سوکت,, | 19:5 | نویسنده : faryad021 |

به وبلاگ من خوش امدین امیدوارم بتونم مطالب خوبی واستون بزارم اگه بخواین میتونین تو شبکه اجتماعی بیپ فا پیدام کنین اینم لینک پروفایلمhttp://www.bipfa.net/faryas021 »راستی اگه لینک ارسال نظر کارنکرد به پروفایلم بریینو اونجا نظر بزارید واگه تمایل به تبادل لینک دارین به قسمت تبادل لینک هوشمند مراجعه کنینچشمک



تاريخ : سه شنبه 30 دی 1398برچسب:, | 18:37 | نویسنده : faryad021 |

تشنه یه فریادم یه فریاد از ته دل از عمق وجود از بدبختیام از حال بدم ... مثل ارش کمان گیر که باپرتاب تیرش جونشم رفت میخوام جونمو بدم



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:,تشنه یه فریادم,ته دل,عمق,وجود,حال بدم,, | 19:52 | نویسنده : faryad021 |

هر چی بیشتر خندیدم بیشتر تنها شدم هرچی بیشتر بیخال همه چی شدم زندگی سختیشو بیشتر کرد هرچی بیشتر موتاد شدم بیشتر فرو رفتم تو این گرداب مجازی دیگه خسته شدم ازسهمم از زندگی که تک تنها هی دویدمو هی نرسیدم....... خستم از این حال بدم



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:, بیشتر, خندید,م بیشتر تنها شدم,سکوت, تنها, بد,سختی,, | 19:49 | نویسنده : faryad021 |

تا کی به مشکلاتم بخندم وقتی تو سکوت شبم با خود خودم تنها میشم یه غم بزرگ تمام وجودمو میگیره مثلا الان دیگه کلمات هم نمیتونن این حسو بیان کنن



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:,تنهایی,احساس, کلمات, زندگیم, حس عجیب, حال,چشمانم,, | 19:47 | نویسنده : faryad021 |

دلم تنگه واسه خودم واسه حال خودم واسه احساس خودم واسه حال خوبم



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:, کمبود تو,کلمات,مشکلات, گوش هایت, احساس,, | 19:43 | نویسنده : faryad021 |

هر چه بیشتر گذشت بیشتر فرو رفتیم تو این گرداب مجازی هه



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:,گرداب مجازی,زندگی مجازی,احساس مجازی,, | 19:41 | نویسنده : faryad021 |

در سکوت من فریادی است که گوش هایت را کر میکند و کافی است به چشمانم بنگری!



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:,فریاد سکوت,چشمانم,درد دل,زندگی,, | 19:33 | نویسنده : faryad021 |

خسته ام خسته از تمام خودم که خودم نبودم ...وتنها یک سایه از من زندگیم را کرد



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:,خسته ام,احساس,حال, دلم تنگه, یه امید,, | 19:31 | نویسنده : faryad021 |

تنهایه غریبیه تو اوج شلوغیو سرصدا کمبودتو حس میکنم وای که چقدر حالم بده >واسه خودم



تاريخ : شنبه 27 دی 1393برچسب:,تنهایی,تنهایی غریب, کمبود تو, مشکلات,, | 19:26 | نویسنده : faryad021 |

تو این روزایه عجیب حس حال عجیب تری دارم نمیدونم چرا فقط تو محرما این حس بهم دست میده شاید یه امید واسه عوض شدن ادم شدن

 



تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393برچسب:,محرم,جس عجیب,ادم شدن,عوض شدن,, | 23:21 | نویسنده : faryad021 |

منمو یه فاز بی فازی که تو کف هیچی نبودمو نیستم »: همین



تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393برچسب:,تنهایی,احساس,فاز,بی فاز,, | 23:19 | نویسنده : faryad021 |

خستم.......نه سوسولم نهیچ چیز دیگه ....فقط خستم از این حال بد از این احساس

غم هه از این من بی من



تاريخ : دو شنبه 19 آبان 1393برچسب:,حال بد, تنهایی, احساس,, | 23:12 | نویسنده : faryad021 |

غذا میخورم راه میرم حرف میزنم نفس میکشم بادیگران حرف مبزنم میخندم گریه میکنم زندگی میکنم اما انگار دچار یه جورتکرار شدم انگار زمان تو یک برهه از زندگیم ایستاده برهه ای که توش خیلی تنها بودم  من یه برق کارم وقتی سر یه ساختمون میرم وقتی که تنهام باخودم فکر میکنم وقتی که این خونه تموم بشه چه اتفاقایی زیر این سقف میفته چه اشک هایی ریخته میشه چه لبخند های زده میشه از پنجره به بیرون نگاه میکنم رو به افق هوا ابریه یه ابر بزرگ سیاه تو اسمونه که گذشت زمانو تداعی  میکنه به خودم میام وای که چه تنهایی غربیه تو دلم اشوبیه لباسم میپوشو میزنم بیرون قدم میزنم صدای تق تق کفشمو میشنوم انگار صدای کفشام هم ناامید کنندس  تویه یه لحظه یه قطر بارون از اسمون میچکه به صورتم میخوره انگار اسمونم مثل من تو دلش اشوبه کم کم بارش شدیدو شدیدتر میشه تو خیابون راه میرم  برخورد قطرههای بارونو تو صورتم حس احساس خوبی بهم میده راه میرمو راه میرم اینقدر راه میرم تا تمام بدنم خیس خیس شه نفس میکشم نفس های عمیق وای که چه حس خوبی به ادم میده حس زنده بودن .بسمت خونه راه میفتم تو راه به مردم نگاه میکنم به لبهاشون نگاه میکنم لبهای که پیوسته تکون میخوره چین های روی صورتشون چال های روی گونشون واقعا که عجیبه چقدر شور زندگی تو وجودشونه به خونه میرسم بوی  غذای تازه مادرمو شنیدم درو باز میکنم مادرم را میبینم که با عشق غذا میپزه منو میبینهو  بهم میگه چرا اینقدر خیس شدی وحوله  بهم میده خودمو خشک میکنم یه چایی داغ میخورم وای که چه حس خوبیه   بخشید یکم قاطی پاتیه

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 27 اسفند 1398برچسب:,یه حس, یهوای ,دلنوشته ,فکرم نمیدونم اسمشو, چی بزارم,, | 17:43 | نویسنده : faryad021 |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد